معنی خشکبار، آجیل
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
تنقلات، خشکبار، شبچره
لغت نامه دهخدا
خشکبار. [خ ُ] (اِ مرکب) پسته، بادام، قیسی خشک، فندق، گردو خشک، کشمش، سبزه، سبزه ٔ تیزابی، برگه ٔ هلو، برگه ٔ زردآلو و به عبارت دیگر میوه های خشک از قبیل میوه های فوق و آلو و آلوچه و آلبالو و زردآلوی خشک، خرما، انجیر خشک و در قدیم آن را میوه ٔ خشک می گفته اند و آن غیر آجیل است، مقابل تره بار. (یادداشت بخط مؤلف). خشکه بار.
آجیل
آجیل. (اِ) خشک میوه. مجموع پسته، بادام، نخود، فندق، تخمه ٔ کدو و تخمه ٔ هندوانه ٔ تف داده و نمک زده یا آچارده. || نقل، مزه و توسعاً هر نعمت و فائده که از کسی بدیگری رسد از خوراک و پوشاک و نقدینه.
- آجیل مشکل گشا، خشک میوه ها باشد که زنان بنذر بخشند برآمدن حاجتی را.
آجیل فروشی
آجیل فروشی. [ف ُ] (حامص مرکب) شغل آجیل فروش. || (اِ مرکب) دکان آجیل فروش.
آل آجیل
آل آجیل. (اِ مرکب، از اتباع) آل و آجیل. آجیل و جز آن. توسعاً، سود. فائده.
فرهنگ عمید
واژه پیشنهادی
آجیل
ترکی به فارسی
فوری
فرهنگ فارسی هوشیار
خشک میوه، مجموع پسته، بادام، نخود، فندوق، تخمه وغیره
فرهنگ معین
(خُ) (اِمر.) میوه های خشک شده مانند توت، آلو، زردآلو و هلو.
معادل ابجد
1167